سالروز تولد تو هم گذشت، اما کسی نبود به تو تبریک بگوید

کسی نبود به تو بگوید تولدت بهترین هدیه دنیاست

نبودم به تو بگویم وقتی تو باشی، دنیا را دارم

آری نبودم عزیز تر از جانم

اما حالا می گویم، تولدت مبارک، تولد تو قشنگ ترین و خوشایند ترین خبر دنیاست

نازنینم این روز ها

غصه دار شب هایی هستم که با صورت خیس خوابت برد

غصه دار روزهایی هستم که هر لحظه اش تورا یاد من انداخت

غصه دارم

غصه دارم به خاطر تمام لحظه های نبودنم

عشق من خدا بار دیگر معجزه ای نشانم داد

" تو را به من داد "

تو بهترین معجزه خداوندی

دیگر برایم تو نیستی، دیگر من نیستم

دوباره " ما " شده ایم

ماه من روزهایم پرشده از حضورت

چه لذتی دارد، خوشبخت ترین آدم دنیا باشی

لذتی بالاتر از داشتن تو،

لذتی بالاتر از دوست داشتن تو وجود ندارد

تو بهترینی برای من

از تمام عشقی که برایم داری.ممنونم

تو نيستي ولي قلب تو با منه...

ممنون بخاطر همه ي مهرباني ها، از خود گذشتگي ها و خوبي هايت.

*تولدت مبارك*

شبها که میگیرد دلم یاد تورا تن میکنم

تنها به یاد بودنت، احساس بودن میکنم

خود را بغل میگیرمو، از بین این دیوار ها

تنها به شوق یاد تو، سودای رفتن میکنم

وقتی که جای خالیت، خود را نمایان می کند

من در هجوم اشک ها، احساس مردن میکنم

کم دارد آغوش تورا، این دست های خسته ام

دور از هم آغوشی تو، حس بریدن میکنم

این فکرهای لعنتی، این خاطرات گمشده

آخر کجای این جهان، از عشق دیدن میکنم

این بغض های تو به تو، این اشک های خود به خود

تاکی من این انبوه را با خود کشیدن میکنم

دلتنگ هستم خوب من، ای کاش برگردی به من

شبها که میگیرد دلم، یاد تورا تن میکنم...

روز ها تمام فکرم شده لحظه ای تورا ببینم

حال روزهایم بوی تو را گزفته

به گمانم آمدنت نزدیک است

هرروز تو را بوسه باران میکنم

اما... تو هنوز نیامدی

حس خوبی است

لحظه هایم بوی عطر تورا بگیرد

دلم تنگ لحظه ای است در آغوشم بگیری

چه حال خوبی دارم

خوش به حال روزهایم که در تو گم شده

خوش به حال دلم که تورا عزیزش کرده

عزیزم تو برای من همه دنیایی

زندگی ام با تو زیبا می شود

نازنینم همیشه با دلم بمان.

یک ماه بدون تو گذشت...

چه شب هایی در نبودنت صورتم را زیر تن اشک هایم پنهان کردم

چه روزهایی از تو برای دیگران گفتم، از خوبی هایت، از دل تنگم...

حال این روز هایم حرف زیادی برای گفتن دارد

این روز ها سخت نفس میکشم...

با درد میخندم...

حتی کلاه قرمزی هم خنده ندارد، گریه دارد

می بینی؟ این روز ها همه برای دلم غصه دار شدند

روزهایم تورا کم دارد، دلم بهانه تو را دارد

یک ماه گذشت و حالا فهمید...

نه میشود تو را فراموش کرد و نو از تو دل برید

خوب من،تو خوب تر از انی که بتوانم فراموشت کنم

چطور میشود کسی را فراموش کنم که قلبم برای او میتپد و نفس کشیدن هایم برای اوست

نه... تو فراموش شدنی نیستی

تمام عمرم را فدای لحظه ای با تو بودن میکنم

بیا و بعد...

جانم را بگیر

 

خدایا این روز ها دلم را به تو سپرده ام

این روز ها همه گویند تو نخواستی، تو بخواهی، تو میتوانی،تو،تو...

همه نام تو را به زبان می آورند

خدایا فقط تو از حال روز ها و دل تنهایم خبر داری

صفحه به صفحه مناجات قدرت، همه از لطف و بخششت صحبت کرده

هرچه بیشتر می خوانمت، بیشتر میفهمم که تو بخواهی نیست هم هست می شود

خدایا من به معجزه ات ایمان دارم

معبودم با تمام وجودم به قاضی الحاجات بودنت ایمان دارم

کسی از تو تواناتر در برآوردن آرزوی دل تنهایم هست؟

از حرف های توست، خریدار اشک های دل تنهایی هستی که تنها امیدش به توست...

پس چطور بگویم نمیشود و نخواهد شد

خدایا بگذار هر روز و هردم شکر تورا بگویم

خدایا خودت دل اشوبم را آرام کن

خدای خوب من، دل تنگم یک خواسته از تو دارد، مراقبش باش و با تمام خوبی هایش او رابه من بده

تو چشمات سواله یه عالم سوال

نگاهت پر از آرزوهای کال

میدونم تو ذهنت چیا میگذره

میبینی تو اما کی عاشقتره

میمونم کنارت درست مثل سایت

از امروز تا هرروز تا اون بینهایت

نمیگیره هیچکس جای خاک پاتو

نمیمیره این عشق قسم میخورم

تا روزی که قلبم هنوز میزنه

تا وقتی که جونی توی این تنه

تو روزای خوب تو روزای بد

همیشه باهاتم قسم میخورم 

توی لحظه هاتم قسم میخورم

همه ی دنیام یه نفره
با خودم از من خودی تره
کی شبیه من از همه دنیاش بی خبره

خشک شده خاک ِ رو گونه هام
اشکی نمونده توی چشام
خدا نگاه کن از همه دنیا اونو میخوام

این روزها آنقدر حسود شده ام

که به آیینه ای که هرروز

نگاهت را در خود تکرار می کند

حسادت می کنم

و به دستگیره دری که

هرروز بارها

بر دستان تو بوسه می زند

این روزها آنقدر دچار حسادتی جانکاه شده ام

که به چشمان تمام کسانی که

قامت تورا در چارچوب نگاه خود

ترسیم می کنند هم

حسودی ام می شود

این روزها من مانده ام و اینهمه حسادت

وحسرت لحظه هایی که

برای در آغوش کشیدنت می گذرد...

حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد

و بوسیدنت موکول شده

به تمامی روزهای نیامده..

حالا که هر چه دریا و اقیانوس را

از نقشه جهان پاک کردی

مبادا غرق شوم در رویایت

باید اسمم را

در کتاب گینس ثبت کنم

تا همه بدانند

 یک نفر

با سنگین ترین بار دلتنگی

روی شانه هایش 

تو را دوست میداشت

جای خالی ات قده خود توست

بزرگ نیست

کوچک هم؛

که نه هجوم و ازدحام اطراف آن را پر می کند

و نه کوچکتر از تو، در آن جای می گیرد.

درست اندازه ی حضور توست..

آرام تر بـرو که توانی نمانده است
تا آخرین نگاه زمانی نمانده است

بگذار تا که سیر نگاهت کنم حسیـن!
یک لحظه بعد از تو نشانی نمانده است

تو می روی … پس که ؟ عنان گیر من شود
وقتی که هیچ مرد جوانی نمانده است

این گله های گرگ نشستند درکمین
تا با خبر شوند شبانی نمانده است

او رفت و بعد ،شیهه اسبی غریب؛ ماند
شاخه شکست ؛ رایحه عطر سیب ماند

یک تن به جای حضرت یوسف به چاه خفت
اما سری ؛ دریغ . . . به روی صلیب ماند

از آن همه جمال جمیل خدا ؛ فقط
تصویر مات و خاکی شیب الخضیب ماند

دیگر برای بوسه شمشیر جا نبود
حتی لبان دخترکش بی نصیب ماند

درلابلای آن همه فریاد و هلهله
تنها صدای مادری آنجا غریب ماند

صحرا میان شعله صدتازیانه سوخت
پروانه های کوچکِ در این میانه سوخت

یکباره کربلا و مدینه یکی شدند
پهلو و دست و بازو و هم شانه سوخت

اى که دل ها همه از داغ غمت غمگین است

وى که از خون تو صحراى بلا رنگین است 

نرود یاد لب تشنه ات از خاطره ها

هر که را مى نگرم از غم تو غمگین است...

السلام علی الحسین و علی عباس الحسین

می شود در همین لحظه

از راه برسی و

جوری مرا در آغوش بگیری

که حتی عقربه ها هم........

جرات نکنند

از این لحظه عبور کنند؟؟؟

و من به اندازه ی تمام روزهای

کم بودنت

تو را ببویم و

در این زمان متوقف

سالها در آغوشت زندگی کنم

بی ترس فردا ها...

 زندگی یعنی هر روز تو را دیدن

  یعنی هر روز با تو سخن گفتن

   یعنی هر لحظه در اشتیاق تو بودن

   یعنی زل زدن در چشمان مهربانت

 و تا عمق جان لذت بردن

  زندگی یعنی همین لبخندهای پنهان تو وقتی از علاقه ام برایت میگویم

زندگی یعنی چشیدن طعم دستهایت وقتی که دستانم را میفشارد

زندگی یعنی تو...

من این روزها هوای زندگی کردن دارم!!!!!

تو می روی

برای رفتن تو راه می شوم !

تو پلک می زنی
و من
برای چشم های غم گرفته ات نگاه می شوم !
تو خسته می شوی
و من
برای خستگی تو

چه عاشقانه تکیه گاه می شوم

دلت گرفته است ؟
پا به پای گریه های تو
بغض و اشک و آه می شوم !

سکوت می کنی و من
به احترام خلوتت
به شب پناه می برم
سیاه در سیاه می شوم !

همیشه آخر تمام شکوه ها
به چشم های عاشقت که می رسم
سکوت می کنم
و باز برای آسمان غم گرفته ی تو ماه می شوم...

اما

هميشه دلت واسه اوني تنگ ميشه که نميتوني عکسش رو به ديوار بزني!

زندگی یعنی هر روز تو را دیدن.

یعنی هر روز با تو سخن گفتن.

یعنی هر لحظه در اشتیاق تو بودن.

یعنی زل زدن در چشمان مهربانت و تا عمق جان لذت بردن.

زندگی یعنی همین لبخندهای پنهان تو وقتی از علاقه ام برایت میگویم.

زندگی یعنی چشیدن طعم دستهایت وقتی که دستانم را میفشارد.

زندگی یعنی تو...

من این روزها هوای زندگی کردن دارم!

دوست دارم کنارم باشی

و مرا از لبخند های بی مانندت سیراب کنی

دوست دارم بیایی و پای ناگفته هایم بنشینی...

دوست دارم تو باشی آنکسی که

درد هایم را میشنود

و درمانم میشود...

دلم خیلی گرفته ماه من...

دلم یک کوچه ی ساکت می خواهد

دلم بوی خاک باران خورده می خواهد...

و تو را

تا کنارم باشی...

تكرار غريبانه ي روزهايت چگونه گذشت؟

وقتي روشني چشمهايت

در پشت پرده هاي مه آلود اندوه پنهان بود

با من بگو از لحظه لحظه هاي مبهم زندگيت

از تنهايي معصومانه دستهايت

آيا مي داني كه در هجوم دردها و غم هايت

و در گير و دار ملال آور دوران زندگيت

حقيقت زلالي درياچه نقره اي نهفته بود؟

اكنون آمده ام تا دستهايت را

به پنجه طلايي خورشيد دوستي بسپاري

در آبي بيكران مهرباني ها به پرواز درآيي  

و اينك شكفتن و سبز شدن در انتظار توست

 در انتظار تو...

دلتنگی های آدمی را 

 باد ترانه ای می خواند

رویاهایش را آسمان پر ستاره

 نادیده می گیرد

و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند

سکوت ....

سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده

اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های بر زبان نیامده

در این سکوت حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو و من...

دلم یک جاي دنج مي خواهد آرامــ و بي تنش

جايي باید باشد غیر از این كنج تنهایي

تا آدم گاهي آنجا آرام بگيرد

مثل آغوش تو...

آدمهایی هستند که كم ميگويند "دوستت دارم"

این آدمها فهمیده اند "دوستت دارم" حرمت دارد،

مسئولیت دارد …

ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی،

دوست داشتن واقعی را میفهمی …

میفهمی که همه کار میکند تا تو بخندی …

تا تو شاد باشی …

آزارت نمیدهد …

دلت را نمیشکند …

به هر دری میزند که با تو نباشند …

تا دلت را نشکنند!!!

من این دوست داشتن را می ستایم …

از کنار نیمکت خاطره ها میگذرم سکوت می نوازد

و درخت شاهد باران عشقم با ترانه  باد می خواند

Truly love you endlessly.

Every day without you is like a book without pages.

I love you, I will always do, for the rest of our earthly and heavenly life.

از ته دل دوستت دارم  تا آخر خط

روزهای بی تو همچون کتاب بدون صفحه هست

دوستت دارم، همیشه دوستت خواهم داشت

برای مابقی این زندگی دنیوی و زندگی که در

بهشت خواهیم داشت.

–F. Abahusain

هی باران!

                                 فرستنده: سیمین